رخ خوبت خدای می داند


رخ خوبت خدای می داند

که اگر در جهان به کس ماند
که اگر در جهان به کس ماند
ماه را بر بساط خوبی تو
ماه را بر بساط خوبی تو
عقل بر هیچ گوشه ننشاند
عقل بر هیچ گوشه ننشاند
شعلهٔ آفتاب را بکشد
شعلهٔ آفتاب را بکشد
حسنت ار آستین برافشاند
حسنت ار آستین برافشاند
در جهان برنیاید آب به آب
در جهان برنیاید آب به آب
عشقت ار آب بر جهان راند
عشقت ار آب بر جهان راند
گفتمت جان به بوسه ای بستان
گفتمت جان به بوسه ای بستان
گفتی ار خصم بوسه بستاند
گفتی ار خصم بوسه بستاند
بستدی جان و بوسه می ندهی
بستدی جان و بوسه می ندهی
این حدیثت بدان نمی ماند
این حدیثت بدان نمی ماند
چون مزاج دلم همی دانی
چون مزاج دلم همی دانی
که نداند شکیب و نتواند
که نداند شکیب و نتواند
با خیالت بگو نخواهم داد
با خیالت بگو نخواهم داد
تا به گوش دلم فرو خواند
تا به گوش دلم فرو خواند
انوری بر بساط گیتی کیست
انوری بر بساط گیتی کیست
که نه ناباخته همی ماند
که نه ناباخته همی ماند